تصور کنید در یک تقاطع بزرگ ایستادهاید. سه جاده متفاوت در پیش رو دارید. روی تابلوی هر کدام نوشته شده: “شغل رویایی”، “عشق حقیقی” و “سفر ماجراجویانه”. شما میایستید و ساعتها به این سه مسیر خیره میشوید. مغز شما مانند یک کامپیوتر فوقالعاده شروع به محاسبه میکند. اما تصمیم گیری دشوار است.”کدام یک درست است؟ کدام یک مرا به مقصد نهایی خوشبختی میرساند؟” این تردید و تحلیل بیپایان، چنان شما را فلج میکند که در نهایت، از ترس انتخاب اشتباه، در همان نقطه میمانید و هیچ کدام را انتخاب نمیکنید.
این سناریو برای بسیاری از ما در تصمیمگیریهای کوچک و بزرگ زندگی آشناست. مشکل اصلی ما این است که باور داریم فقط یک “تصمیم درست” در جهان وجود دارد و ما باید مانند یک کاشف، آن را پیدا کنیم. این باور، ما را در دام “فلج تحلیل” (Analysis Paralysis) میاندازد.
چرا جستجوی “تصمیم درست” یک توهم است؟
با تکیه بر اصل بنیادی ذهنآگاهی، که همان آگاهی از شرایط حاضر و پذیرش عدم قطعیت است، ما هرگز نمیتوانیم آینده را با قطعیت پیشبینی کنیم. هر انتخابی، متغیرهای نامرئی و پیامدهای غیرمنتظره خود را دارد. بنابراین، تلاش برای یافتن “تصمیم درست” از ابتدا، مانند دویدن در یک مسابقه بیپایان است که خط پایان آن همیشه در حال دور شدن است. این فرآیند نه تنها استرسزا است، بلکه ما را از قدرت عمل کردن باز میدارد و در نهایت به احتمال زیاد منجر به پشیمانی میشود. “حیف! آن مسیر دیگر قطعاً بهتر بود.”
راه حل
به جای عذاب کشیدن برای “گرفتن تصمیم درست”، یک انتخاب انجام دهید و سپس تمام انرژی، خلاقیت و حضور ذهن خود را به کار بگیرید تا آن تصمیم را “درست” کنید. این جمله ممکن است در نگاه اول کمی انتزاعی به نظر برسد، اما در عمل، قدرتمندترین و کاربردیترین اصل برای رهایی از فلج تصمیمگیری است. اجازه دهید با یک مثال کامل این مفهوم را شفاف کنیم.
تصور کنید دو نفر به نام سارا و امیر، هر دو یک پیشنهاد شغلی یکسان را دریافت کردهاند: یک موقعیت مدیریتی در یک شرکت نوپا.
رویکرد قدیمی: جستجوی “تصمیم درست” (کاری که سارا انجام میدهد).
سارا در دام “تصمیم درست” گرفتار میشود. او دائماً از خود میپرسد: “آیا این بهترین تصمیم برای آینده من است؟ آیا شرکت در پنج سال آینده ورشکست میشود؟ آیا رئیس من وحشتناک خواهد بود؟ آیا شانس بهتری در آینده نصیبم میشود؟”
او آنقدر در گرداب “اگر”ها و “چه میشود”ها غرق میشود که، انرژی عاطفیش تحلیل میرود. از خواب و آرامش بازمیماند. و در نهایت، یا از ترس، پیشنهاد را رد میکند، یا با تردید و استرس آن را میپذیرد و از روز اول با ترس از اشتباه بودن انتخابش سر کار میرود.
در این سناریو، سارا خود را قربانی سرنوشتی میداند که باید از قبل “درست” میبود.
رویکرد ذهن آگاه: “درست کردن” تصمیم (کاری که امیر انجام میدهد).
امیر این پیشنهاد شغلی را میپذیرد. اما داستان اصلی بعد از این انتخاب آغاز میشود. او انرژیی که سارا صرف نگرانی کرده بود، حالا صرف “درست کردن” این تصمیم میکند. او فعالانه مسیر شغلی خود را میسازد.
- خلاقیت به خرج میدهد: او به جای انجام خشک و محدود وظایفش، برای حل مشکلات تیم راهحلهای نوآورانه ارائه میدهد. پروژههای جانبی داوطلبانه را راه میاندازد که هم برای شرکت ارزش ایجاد میکند و هم مهارتهای جدیدی به او میآموزد.
- با حضور ذهن کامل عمل میکند: او در جلسات کاملاً حاضر است، به صحبتهای همکارانش واقعاً گوش میدهد و روابط عمیق و معناداری شکل میدهد. او محیط کار را نه به عنوان یک داده ثابت، بلکه به عنوان یک بوم نقاشی میبیند که خودش میتواند روی آن اثر بگذارد.
- تمام انرژی خود را متمرکز میکند: او به جای فکر کردن به شغلهای فرضی دیگر، تمام تمرکز خود را روی موفقیت در همین شغل میگذارد. او این شغل را “شغل رویایی” خود نمیداند، اما مصمم است آن را به یک “تجربه رویایی” تبدیل کند.
نتیجه چه میشود؟
حتی اگر این شرکت نوپا با چالشهایی روبرو شود، امیر:
الف) به دلیل تلاش و خلاقیتی که نشان داده، به دارایی ارزشمندی برای شرکت تبدیل شده و احتمالاً آخرین کسی خواهد بود که در صورت تعدیل نیرو، شرکت را ترک میکند.
ب) حتی اگر شرکت ورشکست شود، او مجموعه مهارتها، تجربیات و شبکه ارتباطی غنی دارد که هر کارفرمای آیندهای را تحت تأثیر قرار میدهد. تصمیم او برای پیوستن به آن شرکت نوپا، در رزومهاش نه یک اشتباه، که یک نقطه قوت درخشان به نظر میرسد.
پس “درست کردن تصمیم” یعنی شما پس از یک انتخاب، نقش یک قهرمان فعال را ایفا میکنید، نه یک قربانی منفعل. شما با اعمال اراده، خلاقیت و توجه خود، واقعیت جدیدی را در اطراف آن تصمیم خلق میکنید تا جایی که انتخاب اولیه، صرف نظر از اینکه چه بوده، به مرور زمان به یک انتخاب “درست” تبدیل میشود، زیرا شما آن را با اقداماتتان “درست” ساختهاید.
وقتی شما مسیر خودتان را میسازید، دیگر مسیر “غلط” وجود ندارد.
چگونه این اصل را در زندگی روزمره اجرا کنیم؟
این نگرش فقط مربوط به انتخابهای بزرگ زندگی نیست. حتی در مورد انتخاب یک رشته دانشگاهی، خرید خانه یا شروع یک رابطه نیز صدق میکند.
- از “اگر” به “چگونه” مهاجرت کنید: به جای اینکه بپرسید “اگر فلان شغل را انتخاب کنم چه میشود؟” بپرسید “چگونه میتوانم در این شغل موفق و خوشحال باشم؟” در این مسیر ژورنال نویسی کمک بزرگی است.
- تعهد هوشمندانه داشته باشید: انتخاب خود را با تمام وجود بپذیرید، اما این به معنای سرسختی کورکورانه نیست. ذهنآگاهی یعنی متعهد باشید، اما در عین حال به بازخوردهای محیط توجه کنید و در صورت لزوم، مسیر خود را در درون همان انتخاب اصلاح کنید (انعطافپذیری).
- بر روی فرآیند تمرکز کنید، نه نتیجه: به جای نگرانی درباره نتیجه نهایی که خارج از کنترل شماست، تمام توجه خود را بر روی قدمهای کوچک و مثبتی که همین امروز میتوانید بردارید متمرکز کنید.
سخن پایانی: شما خالق مسیر خود هستید.
نگرش سنتی به تصمیمگیری ما را به یک قمارباز تبدیل میکند که امیدوار است تاس درستی بیندازد. اما این نگرش ذهن آگاهانه، ما را به یک باغبان تبدیل میکند. یک باغبان نمیداند کدام دانه در نهایت زیباترین گل را میدهد، اما او دانهای را میکارد که در دسترس است و سپس با آبیاری، مراقبت و توجه، از آن قویترین و شکوفاترین گیاه ممکن را پرورش میدهد.

