stegma

دگرگونی برچسبها

هنر دگرگونی برچسبها

تصور کنید در یک گالری هنری ایستاده‌اید و به یک نقاشی خیره شده‌اید. زیر آن یک پلاکارد کوچک نوشته: “اثری کسل‌کننده و بی‌روح.” این برچسب، مانند فیلتری بر روی چشمان شما عمل می‌کند. ناخودآگاه شروع به پیدا کردن دلایلی برای کسل‌کننده بودن آن می‌کنید و احتمالاً سریع از آن عبور خواهید کرد. حالا در دگرگونی برچسبها چگونه می شود.

حالا تصور کنید که همان نقاشی با برچسب “اثری آرامش‌بخش و متعادل” به نمایش درآمده باشد. ناگهان، همان خطوط و رنگ‌ها، حسی از صلح و ثبات را به شما منتقل می‌کنند.

این، قدرت برچسب‌هاست. ما هر روز، خود و اطرافیانمان را در چنین گالری‌ای قرار می‌دهیم و بر روی رفتارها و شخصیت‌ها پلاکارد می‌زنیم: “من خیلی زودباورم”، “او غیرقابل پیش‌بینی است”، “من کمال‌گرا هستم”. این برچسب‌ها قفس‌های ساخته ذهن ما هستند که ما را در حالت “بی‌ذهنی” (Mindlessness) نگه می‌دارند.

وقتی “قطعیت” در قالب یک برچسب ظاهر می‌شود

در مقاله ای در این سایت، درباره “قطعیت” به عنوان دشمن ذهن‌آگاهی صحبت کردیم. برچسب‌زدن، نمونه‌ای کلاسیک از این قطعیت مخرب است. وقتی کسی را به سادگی “تکانشی” می‌نامیم، در واقع داریم یک حکم قطعی صادر می‌کنیم. ما تمام زمینه، انگیزه و موقعیت را نادیده می‌گیریم و آن فرد را در یک قاب ثابت زندانی می‌کنیم. این، یک قضاوت در خلاف جهت ذهن آگاهی است.

اصل نجات‌بخش: “رفتار از دیدگاه خود فرد منطقی است، وگرنه آن را انجام نمی‌داد.”

این اصل، ما را از حالت قضاوتگر خارج کرده و به حالت کاوشگر می‌برد. به جای پرسش “چرا اینقدر تکانشی است؟” می‌پرسیم “چه چیزی از دیدگاه او، این عمل را در این لحظه منطقی ساخته است؟” این تغییر سؤال، کلید آزادی از زندان برچسب‌هاست.

بازنگری برچسب‌ها

برای هر صفت به ظاهر منفی، یک “دیدگاه جایگزین” با بار مثبت وجود دارد. این یک بازی زبانی ساده نیست؛ یک تمرین عمیق ذهن‌آگاهی (Mindfulness) است. با جستجوی این دیدگاه جایگزین، ما فعالانه در حال توجه به پیچیدگی‌های موقعیت و انتخاب یک تفسیر آگاهانه‌تر هستیم.

این دگرگونی برچسبها، ذهن ما را از حالت خودکار (“او همین است”) به حالت درگیر و فعال (“او در این موقعیت اینگونه عمل کرد”) تغییر می‌دهد.

در عمل، این بازنگری چگونه است؟

برای مثال: از “زودباور”  به “معتمد و یا اعتماد کننده”

“من خیلی زودباورم، همه از من سوء استفاده می‌کنند.” این برچسب، شما را قربانی و ضعیف نشان می‌دهد. تغییر آن به “من فردی هستم که ظرفیت بالایی برای اعتماد دارم.” می تواند این ویژگی را به یک نقطه قوت ارتباطی تبدیل می‌کند. اعتماد، بنیان هر رابطه سالمی است. البته ذهن‌آگاهی به ما می‌گوید که این اعتماد باید در تعامل با واقعیت‌ها باشد، نه یک عمل بی‌ذهن و نا آگاهانه.

یا از “دمدمی‌مزاج” به “انعطاف‌پذیر”

“رئیس من خیلی دمدمی‌مزاج است؛ نمی‌شود به او تکیه کرد.” را تغییر دهید به “رئیس من در برابر اطلاعات جدید انعطاف‌پذیر است و می‌تواند بر اساس شرایط روز تصمیم‌گیری کند.” این دیدگاه، او را نه یک فرد غیرقابل پیش‌بینی، بلکه یک رهبر پاسخگو و با دیدی همه جانبه نگر نشان می‌دهد.

یا تغییر از “کسل‌کننده”  به “پایدار”

“همکارم خیلی آدم کسل‌کننده‌ای است.” با بازنگری ذهن‌آگاهانه تبدیل می شود به “همکارم فردی با ثبات و قابل اتکا است. او سنگ صبور تیم است و همیشه می‌توان روی حضور ثابت او حساب کرد.” اینجا، همان ویژگی به ظاهر نامطلوب به یک ستون قوی برای روابط مفید تبدیل می‌شود.

نتیجه جادویی

وقتی این تغییر دیدگاه و دگرگونی برچسبها را در مورد خودمان تمرین می‌کنیم، با خودمان مهربان‌تر می‌شویم. ما به جای شلاق زدن خود به خاطر “کمال‌گرایی”، قدردان “توجه به جزئیات” خود هستیم. این خودشکوفایی، پایه اعتماد به نفس سالم است.

اما معجزه واقعی در روابط بین‌فردی رخ می‌دهد. هنگامی که دیگران را نه با برچسب‌های ثابت، بلکه با دیدگاه‌های متغیر می‌بینیم، فضایی برای درک و دلسوزی ایجاد می‌شود. به جای تلاش برای “سرزنش کردن”، به دنبال “درک کردن” می‌رویم.

“من نمی‌خواهم بخشیده شوم، می‌خواهم درک شوم.”

قدم بعدی شما: تمرین امروز

امروز، هر بار که یک برچسب منفی در مورد خودتان یا دیگری به ذهنتان خطور کرد، یک لحظه مکث کنید. از خود بپرسید: “آیا می‌توانم این را از یک زاویه مثبت و سازنده بازتعریف کنم؟”

این مکث کوتاه، عمل رهایی از قفس بی‌ذهنی است. با این کار، شما فعالانه در حال خلق دنیایی هستید که در آن نقاط ضعف، پتانسیل تبدیل شدن به بزرگترین نقاط قوت شما را دارند.

پیمایش به بالا